هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

هامان هستی مامان

موج دریا

کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود درروی ساحل نوشت دریا دزد است. مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ساحل نوشت : دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی است. موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد و این پیام را به جا گذاشت "برداشت دیگران در مورد خود را در وسعت خویش حل کنیم" ...
16 اسفند 1389

همیشه...

همیشه بهترین باش   اگرنمي تواني بلوطي بر فراز تپه اي باشي بوته اي در دامنه اي باش ولي بهترين بوته اي باش كه در كناره راه مي رويد اگر نمي تواني درخت باشي ،بوته باش   اگر نمي تواني بوته اي باشي، علف كوچكي باش و چشم انداز كنار شاه راهي را شادمانه تر كن اگر نمي تواني نهنگ باشي، فقط يك ماهي كوچك باش ولي بازيگوش ترين ماهي درياچه!   همه ما را كه ناخدا نمي كنند، ملوان هم مي توان بود در اين دنيا براي همه ما كاري هست كارهاي بزرگ و كارهاي كمي كوچكتر و آنچه كه وظيفه ماست ، چندان دور از دسترس نيست &nb...
16 اسفند 1389

همیشه...

همیشه بهترین باش اگرنمي تواني بلوطي بر فراز تپه اي باشي بوته اي در دامنه اي باش ولي بهترين بوته اي باش كه در كناره راه مي رويد اگر نمي تواني درخت باشي ،بوته باش اگر نمي تواني بوته اي باشي، علف كوچكي باش و چشم انداز كنار شاه راهي را شادمانه تر كن اگر نمي تواني نهنگ باشي، فقط يك ماهي كوچك باش ولي بازيگوش ترين ماهي درياچه! همه ما را كه ناخدا نمي كنند، ملوان هم مي توان بود در اين دنيا براي همه ما كاري هست كارهاي بزرگ و كارهاي كمي كوچكتر و آنچه كه وظيفه ماست ، چندان دور از دسترس نيست اگرنمي تواني شاه راه باشي ، كوره...
16 اسفند 1389

مرا دوست داری

            مرا دوست داری        گفتی اندازه یک برگ....             گفتم چقدر... ..          گفتی اندازه یک درخت.. گفتم کم نیست ...          گفتی اندازه جنگل... گفتم  کم نیست ...         گفتی اندازه زمین.... گفتم  کم نیست....          گفتی اندازه ستاره... گفتم  کم نیست...&n...
16 اسفند 1389

مرا دوست داری

مرا دوست داری گفتی اندازه یک برگ.... گفتم چقدر..... گفتی اندازه یک درخت.. گفتمکم نیست... گفتی اندازه جنگل... گفتم کم نیست ... گفتی اندازه زمین.... گفتم کم نیست.... گفتی اندازه ستاره... گفتم کم نیست...گفتی اندازه خورشید... گفتم کم نیست... گفتی به اندازه تو... گفتم میدونی من چقدرم ....گفتی نه..!! گفتم اندازه یک قطره بارون.... دوستت دارم هامان جان ...
16 اسفند 1389

هدیه تولد

هامان جونم چند روز دیگه تا تولدت نمونده دارم لحظه شماری می کنم عزیزم خاله لی و خاله فاطمه پیشاپیش برای تولدت لباس و کفش خوشگل خریدن دستشون درد نکنه ...
16 اسفند 1389

هدیه تولد

هامان جونم چند روز دیگه تا تولدت نمونده دارم لحظه شماری می کنم عزیزم خاله لی و خاله فاطمه پیشاپیش برای تولدت لباس و کفش خوشگل خریدن دستشون درد نکنه ...
16 اسفند 1389

برای فرزندم

برای تو می نویسم فرزندم.. اما مهمتر از آنچه می نویسم، مداد است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی. پسر با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید: اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام. پدر بزرگ گفت: بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی! صفت اول: می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد. صفت دوم: باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد ...
14 اسفند 1389

برای فرزندم

برای تو می نویسم فرزندم.. اما مهمتر از آنچه می نویسم، مداد است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی. پسر با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید: اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام. پدر بزرگ گفت: بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی! صفت اول: می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد. صفت دوم: باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد ...
14 اسفند 1389