هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 3 روز سن داره

هامان هستی مامان

ده سالگیت مبارک عشقم

پسر دوست‌داشتنی من! تاریخ تولد تو در تقویم ودر یک روز خاص نیست؛ چراکه تو بارها و بارها، هر روز و هر روز در قلب من متولد می شوی. بدنیا آمدن تو دلیل هر تپش قلبم است. دلیل هر تپش قلبم مبارک. 😘😘😘     ...
26 اسفند 1398

روزپدر مبارک

  سلام پسر عزيزم  ديروز وقتي دنبالت اومدم مهد کودک با كلي ذوق و شوق اومدي و گفتي نسترن جون گفته فردا روز پدره. براي يه لحظه احساس خيلي غريبي داشتم دلم گرفت من پدر نداشتم و فراموش كرده بودم كه دنياي هر پسري پدرشه منو ببخش به خاطر اوضاع و احوالم همه چيز و همه كس رو فراموش كردم و مي دوني فقط و فقط به خاطر وجود نازنين توست كه سرپام و تلاش مي كنم روزت مبارك گل پسرم اي تنها دلخوشي من ! و اما حرفهايي كه بايد هميشه به خاطر داشته باشي: مرد ها باید توی زندگیشان پای خیلی چیزها بایستند. پای حرف هایی که می زنند، قول هایی که می دهند، اشتباهاتی که می کنند، احساساتی که بروز می دهند، نگاه هایی که از عمق جان می کنن...
22 ارديبهشت 1393

بهار 93 مبارک

    سال نو می شود. زمین نفسی دوباره می کشد. برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زنند. و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره…من…تو…ما… کجا ایستاده ایم؟ سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟… زمین، سلامت می کنیم و ابرها، درودتان باد و چون همیشه امیدوار  سال نو مبارک…     چه افسانه ی زیبایی ،زیبا تر از واقعیت ! راستی مگر هرگز کسی احساس نمی کند که نخستین روز بهار ،گویی نخستین روز آفرینش است . اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است مسلما بهار نخستین فصل ،فروردین نخ...
28 اسفند 1392

تولدت مبارک عزیزم

  فرزندم ،نورچشمم،پاره تنم... توآمدی با لبخند شیرینت،باگرمای دلپذیرت،بانگاه بی نظیرت. چگونه برایت از شادیم بگویم؟ازشوق دیدارت...از لحظه تولدت... توآمدی وبه زندگیمان رنگ تازه ای دادی...چونان رنگ گلهای بهشتی با عطری دلاویز وبه غایت مدهوش کننده... عظمت پروردگار رادرظرایف وجوددوست داشتنی ات می جوییم وخداراباتمام ذرات وجودمان می ستاییم...   در دوردستها که خدامیان چشمهایت خانه کرده بود... من بیقرار منتظر آمدنت بودم و توکه انگار دل نمی کندی از لبهای فرشتگان طنین آوازتوبود که انگارگوشهایم جزتو نمیشنید... خداوند تورا به من هدیه دادو من همیشه دلشوره دارم از اینکه شاید آنچه میپنداشتم...
26 اسفند 1392

پندی برای پسرم

  "هامان  عزیز"   اگر سفر نكنی، اگر كتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نكنی. به آرامی آغاز به مردن می‌كنی   زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی، وقتی نگذاری دیگران به تو كمك كنند. به آرامی آغاز به مردن می‌كنی اگر برده عادات خود شوی، اگر همیشه از یك راه تكراری بروی، اگر روزمرّگی را تغییر ندهی، اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی. تو به آرامی آغاز به مردن میكنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سركش، و از چیزهایی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند، و ضربان قلبت را تندتر می‌كنند، دوری ...
19 بهمن 1392

باور بدار

"فرشته کوچک من" قادر به عشق ورزیدن باش فارغ از آنکه در جواب به تو عشق ورزیده شود قادر به دادن  وقتی که هیچ نداری قادر به شادمانه کار کردن حتی در میان مشقات قادر به دراز کردن دستت حتی در اوج تنهایی و تنها ماندگی قادر به خشک کردن اشکهایت حتی هنگامی که هنوز می گریی قادر به باور داشتن حتی هنگامی که هیچ کس باورت ندارد هامان جون این عکست رو خیلی دوست دارم چون ازش خاطره دارم خودت بعدها خواهی فهمید چون همه در حال قرآن خوندن بودن من جمله علی شما هم یه کتاب گیر آوردی و شروع به خوندن کردی برام این روز فراموش نشدنیه "ای تمامی عشقم " ...
19 بهمن 1392

برای فرمانروای قلبم

"هامان عزیزتر از جانم" آرزو می کنم غم های دلت برن زیر  برف زمستونی و دلت سفید همیشه بدون غم بمونه . . . آرزو دارم با بارش هر دونه از برف زمستونی یه غم از رو دلت کم بشه نازنینم ... "فرمانروای قلبم " "روز برفیت زیبا" ...
15 بهمن 1392

روز برفی

خدایا دستم به آسمانت نمی رسد،اما خوشحالم، خوشحالم از اینکه دستت به زمین میرسد... بلندم کن خدای من! گلهای آفتابگردان در روزهای ابری بلاتکلیفند مثل من و روزهای بی تو بودن ...
13 بهمن 1392