هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

هامان هستی مامان

من ...

1389/12/8 11:53
نویسنده : مامان رزیتا
271 بازدید
اشتراک گذاری
من همون دختر كوچولو ام كه روزيكه خدا رحمتش رو از آسمون فرو ميفرستاد پا به اين دنيا گذاشتم ...

من همون دختر كوچولو ام كه لحظه هاي متمادي به مورچه ها نگاه ميكرد تا اونجاكه براشون اسم گذاشته بودم: كارگراي خدا ...

من همون دختر كوچولو ام كه با داداشش سر هر چيز گريه ميكرد، دعوا ميكرد و حتي كتك كاري ميكردن ...

من همون دختر كوچولو ام كه دوست نداشت هيشكي بهش بگه كوچولو كه اگه ميگفت دم گوش باباش ميگفت: من كوچولو نيسسستم.

من همون دختر كوچولوام كه كم كم بزرگ شد و رفت مدرسه ...

من همون دختري ام كه تو دبيرستان به خيلي چيزا شك كرد و خيلي سوال واسش پيش اومد ...

من همون دختري ام كه گناه و اشتباه ميكرد (كه هنوزم ميكنه).

من همون دختري ام كه تو دانشگاه زار زد كه به خدا برسه كه آخرشم نرسيد ...

من همون بنده ام كه خدا منت گذاشت سرش و عطاش رو نصيبش كرد و من همسر شدم و لذت رحمتي رو كه وعده داده بود با وجود عطاش بهم چشوند ...

و حالا ...
پروردگار من اينقدر من رو لايق دونسته كه ...
كه به واسطه كسي واژه ي مقدسي رو به دوش بكشم ...
"مادر"! چه واژه سختي ...
دلم ميخواد هنوز هم همون دختر كوچولو بمونم كه خيلي چيزا يادم باشه كه بتونم دركش كنم.
دعام كنيد كه شديدا محتاجم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)