امان از این دل
دلم برای دلشوره های همیشه اش میسوزد....برای محبتی که به پایمان میریزد بیدریغ و برگ و بار خوشنودیمان میشود....برای چشمانش که همیشه نمناک از دلواپسیها و دغدغه هایی است که خرج دلهای گاه فراموشکار مان میکند.....دلم برایش میسوزد وقتی بر سجاده عشق مینشیند و دستهای مهربان وخسته اش را رو به سوی او میبرد و فقط برای ما میخواهد ونه خودش.....برای آرزوهایش که خلاصه درآرزوهای ما میشود.....این روزهابا دیدن هامانکه تمام زندگیم را در بر گرفته یادممی آیدروزهایی که به تمام دلنگرانیهایش میخندیدم و میگفت بگذار مادر شوی......!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی