هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

هامان هستی مامان

تو بهترینی

"هامان عزیزم" تو مثل لحظه باز شدن غنچه گل سرخ هستی ، تو مثل لحظه آمدن موج های دریا به کنار ساحل می باشی. تو مثل لحظه طلوع زیبای خورشید از پشت کوه ها هستی. تو مثل لحظه پرواز پرندگان در اوج آسمان آبی هستی. تو مانند لحظه باریدن باران در هوای بهاری می باشی.  مثل لحظه نشستن شبنمی بر روی گل ، مثل لحظه ای که رنگین کمان در آسمان نمایان می شود. عزیزم تو زیباترینی تو بهترینی. تو مثل لحظه ای هستی که فصل بهار سلام دوباره ای به طبیعت خشک میکند. تو همان سر سبزی بهاری ، لطافت بارانی و به خوشبویی گلهایی. عزیزم تو زیباترینی تو بهترینی. تو مثل لحظه ای هستی که برای من همان رویاهای عاشقانه ام...
18 آبان 1390

یه حس زیبا

دختری 7 ساله کلاس اولی زنگ نقاشی تو دفتر نقاشیش با چندتا خط ساده یه ادمکی رو کشید که رویه یه چیزی شبیه سجاده خوابیده موقع نگاه کردن معلم به دفتر نقاشیا بود همه بچه ها از درخت از طبیعت و حیوانات چیزایی کشیده بودن که در مهد یاد گرفته بودن معلم اومد دفتر معصومه رو برداشت و نگاه کرد گفت:معصومه جان این چیه؟ یه سجاده هستش اما چرا این ادمک دراز کشیده؟ معصومه با یه لبخند خیلی شیرین گفت: خانوم معلم من وقتی بچه ها همسایه  به خاطر نداشتن عروسک مسخره ام می کنن یا وقتی کفش پاره منو میبین که پاهام دیده میشه منتظر میشم بابا و مامانم بخوابن اروم میرم سجاده رو پهن می کنم و می خوابم ر...
2 آبان 1390

یه حس زیبا

دختری 7 ساله کلاس اولی زنگ نقاشی تو دفتر نقاشیش با چندتا خط ساده یه ادمکی رو کشید که رویه یه چیزی شبیه سجاده خوابیده موقع نگاه کردن معلم به دفتر نقاشیا بود همه بچه ها از درخت از طبیعت و حیوانات چیزایی کشیده بودن که در مهد یاد گرفته بودن معلم اومد دفتر معصومه رو برداشت و نگاه کرد گفت:معصومه جان این چیه؟ یه سجاده هستش اما چرا این ادمک دراز کشیده؟ معصومه با یه لبخند خیلی شیرین گفت: خانوم معلم من وقتی بچه ها همسایه به خاطر نداشتن عروسک مسخره ام می کنن یا وقتی کفش پاره منو میبین که پاهام دیده میشه منتظر میشم بابا و مامانم بخوابن اروم میرم سجاده رو پهن می کنم و می خوابم روش اخه اونج...
2 آبان 1390

کودکان از زندگی می آموزند

اگر با سرکوفت و عیب جویی بزرگ شوند  آنها مقصر دانستن و بهانه جویی از دیگران را؛   اگر با خصومت و دشمنی بزرگ شوند جنگ و ستیز و کینه ورزی را می آموزند؛   اگر باترحم و احساس گناه بزرگ شوند، عدم اعتماد به نفس،را می  آموزند   اگر با حسادت بزرگ شوند، تنگ نظری و نفرت را می آموزند   اگر کودکان با تمسخر و نادیده گرفته شدن بزرگ شوند خجالتی بودن و ترس از جمع را می آموزند   اگر کودکان با ناراحتی و عدم رضایت از زندگی بزرگ شوند بیهودگی و افسرده بودن را می آموزند   اما در عوض....   اگر کودکان با گذشت و بردباری بزر...
2 آبان 1390

کودکان از زندگی می آموزند

اگر با سرکوفت و عیب جویی بزرگ شوند آنها مقصر دانستن و بهانه جویی از دیگران را؛ اگر با خصومت و دشمنی بزرگ شوند جنگ و ستیز و کینه ورزی را می آموزند؛ اگر باترحم و احساس گناه بزرگ شوند، عدم اعتماد به نفس،را می آموزند اگر با حسادت بزرگ شوند، تنگ نظری و نفرت را می آموزند اگر کودکان با تمسخر و نادیده گرفته شدن بزرگ شوند خجالتی بودن و ترس از جمع را می آموزند اگر کودکان با ناراحتی و عدم رضایت از زندگی بزرگ شوند بیهودگی و افسرده بودن را می آموزند اما در عوض.... اگر کودکان با گذشت و بردباری بزرگ شوند می آموزند که صبور و با گذشت باشند اگر کودکان با تشویق ...
2 آبان 1390

خدا جونم هر چقدر بگم شکرت بازم کمه...

خدارو می خوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام خدارو می خوام نه واسه مشکل و حل غصه هام خدارو دوست دارم نه واسه ی جهنم و بهشت خدارو می خوام نه واسه زشت و زیبا خدا رو می خوام نه واسه خودم که باشم یا برم خدارو می خوام نه واسه ی روزای  تلخ آخرم خدارو می خوام نه واسه سکه و سکو و مقام خدارو می خوام که فقط تو رو نگه داره برام خدا رو دوست دارم برای اینکه تورو بهم داده خدا جونم خیلی دوست دارم ...
1 آبان 1390

خدا جونم هر چقدر بگم شکرت بازم کمه...

خدارو می خوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام خدارو می خوام نه واسه مشکل و حل غصه هام خدارو دوست دارم نه واسه ی جهنم و بهشت خدارو می خوام نه واسه زشت و زیبا خدا رو می خوام نه واسه خودم که باشم یا برم خدارو می خوام نه واسه ی روزای تلخ آخرم خدارو می خوام نه واسه سکه و سکو و مقام خدارو می خوام که فقط تو رو نگه داره برام خدا رو دوست دارم برای اینکه تورو بهم داده خدا جونم خیلی دوست دارم ...
1 آبان 1390

بازم چهارشنبه شد

هامان گله امروز بازم چهارشنبه شد و من با شادمانی فراوون راهی خونه هستم روزای چهارشنبه به امید اینکه دو روز تعطیلم و با هم هستیم فوق العاده خوشحالم تازه فردا یه برنامه خوب داریم من و شما خونه خاله لیدا دعوتیم اول قرار نبود خاله از شما گل پسرم به عنوان مهمون ویژه دعوت کرده خدا کنه بهمون خوش بگذره اینو هم بگم سرویس فنجون نعلبکی که برای خاله گرفته بودیم رو دیشب تا من به خودم بیام از جعبه درآوردی و یه نعلبکی رو شکوندی هنگ کرده بودم تند تند دست و صورتم رو می بوسیدی الهی قربونت برم این چیزا ارزشی نداره که اینطور دستپاچه من می بوسیدی  من مقصربودم نباید جلوی دست شما میذاشتم آخه پسر عزیز من کنجکاوه و میخواد همه چیز رو تجربه کنه فدای سرت...
27 مهر 1390

بازم چهارشنبه شد

هامان گله امروز بازم چهارشنبه شد و من با شادمانی فراوون راهی خونه هستم روزای چهارشنبه به امید اینکه دو روز تعطیلم و با هم هستیم فوق العاده خوشحالم تازه فردا یه برنامه خوب داریم من و شما خونه خاله لیدا دعوتیم اول قرار نبود خاله از شما گل پسرم به عنوان مهمون ویژه دعوت کرده خدا کنه بهمون خوش بگذره اینو هم بگم سرویس فنجون نعلبکی که برای خاله گرفته بودیم رو دیشب تا من به خودم بیام از جعبه درآوردی و یه نعلبکی رو شکوندی هنگ کرده بودم تند تند دست و صورتم رو می بوسیدی الهی قربونت برم این چیزا ارزشی نداره که اینطور دستپاچه من می بوسیدی من مقصربودم نباید جلوی دست شما میذاشتم آخه پسر عزیز من کنجکاوه و میخواد همه چیز رو تجربه کنه فدای سرت عزیز د...
27 مهر 1390