هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

هامان هستی مامان

شعر

می بوسمش.... می خندد گریه می کند ....... قلبم تکه تکه می شود می خندد ..... زندگی جاری می شود به چشمانش خیره می شوم ... دریای دلم پر از ماهی محبتش می شود عاشقانه می بوسمش .....شیرین می خندد   ...
3 اسفند 1389

احساسات مادری

عارفانه ........ عاشقانه ....... می نویسم از احساسات پاک مادرانه ....مادر شدن حسی است آسمانی .....تو راه آسمان را برایم هموار و مرا به خدا نزدیک تر کردی  اعتراف می کنم که به دنیا آوردن هامان احساسات مادرانه ام را شکوفا کرد ..... احساسات مادری همان است که به من توان گذشت و فداکاری و نوع دوستی را داد احساسات مادری مرا از غم و غصه و تنهایی نجات داد احساسات مادری به من کمک کرد تا مرضهای روحیم درمان شود و زخمهای کهنه ام مرهم یابد احساسات مادری به من کمک کردتا فکر و ذهنم را از فکر و  خیال های بیهوده و پلید پاک کنم احساسات مادری زندگی را برایم شیرین وآرامش بخش کرده است احساسات مادری به من کمک کردتا از شهوت دن...
3 اسفند 1389

شعر

می بوسمش.... می خندد گریه می کند ....... قلبم تکه تکه می شود می خندد ..... زندگی جاری می شود به چشمانش خیره می شوم ... دریای دلم پر از ماهی محبتش می شود عاشقانه می بوسمش .....شیرین می خندد ...
3 اسفند 1389

احساسات مادری

عارفانه ........ عاشقانه ....... می نویسم از احساسات پاک مادرانه ....مادر شدن حسی است آسمانی .....تو راه آسمان را برایم هموار و مرا به خدا نزدیک تر کردی اعتراف می کنم که به دنیا آوردنهامان احساسات مادرانه ام را شکوفاکرد ..... احساسات مادری همان است که به من توان گذشت و فداکاری و نوع دوستی را داد احساسات مادری مرا از غم و غصه و تنهایی نجات داد احساسات مادری به من کمککرد تا مرضهای روحیم درمان شود و زخمهای کهنه ام مرهم یابد احساسات مادری به من کمک کردتا فکر و ذهنم را از فکر و خیال های بیهوده و پلید پاک کنم احساسات مادری زندگی را برایم شیرین وآرامش بخش کرده است احساسات مادری به من کمک کردتا از شهوت دنیا و زر و زور و پول و ثروت و تما...
3 اسفند 1389

تولد

بیست و ششم اسفندبود که پا به این دنیا گذاشتی انگار همین دیروز بود که پاییز را پشت سر گذاشتی خدا یکی از فرشته های زیبا و مهربانش را به این دنیا هدیه داد تویی آن هدیه ی زیبا از طرف خدا برای این دنیا بهار تو را دید و تو شدی آغاز زیباییها بهار تو را دید و تو شدی آغاز شکفتن گلها از همان روز خدا تو را به من داد ، عشق تو را در قلبم مثل رازی پنهان قرار داد سالهایی نیز که تو نبودی اما عشق تو بود قلبم پر از آرامش و عشق و محبت بود میدانستم یکی مثل تو به این دنیا آمده و در راه است ، و این دل من است که خودش میداند و چشم انتظار است لحظه ی به دنیا آمدن تو ، لحظه شکفتن غنچه ای است در میان گلبرگهای سرخ قلبم که گلستان میکند باغ وجودم را در لحظه آمدنت دن...
3 اسفند 1389

عشق به بابایی

هامان عزیزتراز جانم این روزها خیلی پرجنب و جوشی دوست داری مدام درحرکت باشی  همش دنبال ما در حرکتی مامان جون غذاهم که خوب نمی خوری ستاره کوچولوی مامان لاغرمی شی خیلی نگرانم . ستاره آسمون زندگی نمی دونم بابایی روبیشتردوست داری چون وقتی بابایی می آددیگه منو تحویل نمی گیری البته می دونم منو هم دوست داری آخه عشق مادرو پسر توصیف نشدنیه گل پسرم ...
3 اسفند 1389

لباس پوشیدن

زندگی مامان الان  ازلباس پوشیدن شدیداْ بیزاری موقع لباس پوشیدن کلی گریه می کنی البته برای "دد"(این اولین کلمه ای بود که برزبان آوردی) رفتن بی قراری تا ماراه بیافتیم و آماده شیم کلی دست و پا می زنی و بی تابی می کنی دردانه مامان.     ...
3 اسفند 1389

تولد

بیست و ششم اسفندبودکه پا به این دنیا گذاشتی انگار همین دیروز بود که پاییز را پشت سر گذاشتی خدا یکی از فرشته های زیبا و مهربانش را به این دنیا هدیه داد تویی آن هدیه ی زیبا از طرف خدا برای این دنیا بهار تو را دید و تو شدی آغاز زیباییها بهار تو را دید و تو شدی آغاز شکفتن گلها از همان روز خدا تو را به من داد ، عشق تو را در قلبم مثل رازی پنهان قرار داد سالهایی نیز که تو نبودی اما عشق تو بود قلبم پر از آرامش و عشق و محبت بود میدانستم یکی مثل تو به این دنیا آمده و در راه است ، و این دل من است که خودش میداند و چشم انتظار است لحظه ی به دنیا آمدن تو ، لحظه شکفتن غنچه ای است در میان گلبرگهای سرخ قلبم که گلستان میکند باغ وجودم را در لحظه آمدنت دنیا به ...
3 اسفند 1389

عشق به بابایی

هامان عزیزتراز جانم این روزها خیلی پرجنب و جوشی دوست داری مدام درحرکت باشی همش دنبال ما در حرکتی مامان جون غذاهم که خوب نمی خوری ستاره کوچولوی مامان لاغرمی شی خیلی نگرانم .ستاره آسمون زندگی نمی دونم بابایی روبیشتردوست داری چون وقتی بابایی می آددیگه منو تحویل نمی گیری البته می دونم منو هم دوست داری آخه عشق مادرو پسر توصیف نشدنیه گل پسرم ...
3 اسفند 1389