هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

هامان هستی مامان

خرید عید

هامان جون دیروز روزتولدحضرت محمد(ص) و امام جعفرصادق(ع) بود و به سال قمری تولد بابا حامد روز بسیار خوبی بود عصر سه نفری باهم رفتیم خرید توی مرکز خرید کلی شیرین کاری کردی و نظر خیلی هارو جلب کردی دست خانومی روگرفته بودی و رها نمی کردی دوست داشتی بری بغلش کلی دیروز خندیدیم و خداروبه خاطر وجود نازنینت شکر گفتیم  دیروز وسایل هفت سین رو خریدیم تا در ترافیک آخر ماه اسفند مجبور نباشیم بریم خرید چون می ترسم توی ازدحام و شلوغی شما گل پسرعزیزم خدای نکرده ناراحت بشی به امید اینکه سال جدید رو با بودن در کنارهم آغاز کنیم می خوام زندگیمون همیشه شاد و پرنشاط باشه گل پسرم بودن در کنار  تو و بابایی  تمام آرزوی منه ...
3 اسفند 1389

خرید عید

هامان جون دیروز روزتولدحضرت محمد(ص) و امام جعفرصادق(ع) بود و به سال قمری تولد بابا حامد روز بسیار خوبی بود عصر سه نفری باهم رفتیم خرید توی مرکز خرید کلی شیرین کاری کردی و نظر خیلی هارو جلب کردی دست خانومی روگرفته بودی و رها نمی کردی دوست داشتی بری بغلش کلی دیروز خندیدیم و خداروبه خاطر وجود نازنینت شکر گفتیم دیروز وسایل هفت سین رو خریدیم تا در ترافیک آخر ماه اسفند مجبور نباشیم بریم خریدچون می ترسم توی ازدحام و شلوغی شما گل پسرعزیزمخدای نکرده ناراحت بشیبه امید اینکه سال جدید رو با بودن در کنارهم آغاز کنیممی خوامزندگیمون همیشه شاد و پرنشاط باشه گل پسرم بودن در کنار تو و بابایی تمام آرزوی منه ...
3 اسفند 1389

به نام مهربانترین

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب خودرا حفظ کنند. وقتی به هم نزدیکتر بودند گرمتر می شدند، ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد. برای همین از کنار هم دور شدند. با دور شدن از هم آن ها نیز یکی یکی از سرما یخ می زدند و می مردند. خارپشت ها مجبور بودند برگزینند: یا خارهای دوستان را تحمل کنند و یا نسل شان از روی زمین محو گردد. پس بازگشتندو گردهم آمدند. آموختند که با زخم های کوچکی که از همزیستی بسیار نزدیک با دوستان و اطرافیان به وجود می آید کنار بیایند و زندگی کنند. چون گرمای وجود آنها مهم تر است و ای...
3 اسفند 1389

به نام مهربانترین

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب خودرا حفظ کنند. وقتی به هم نزدیکتر بودند گرمتر می شدند، ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد. برای همین از کنار هم دور شدند. با دور شدن از هم آن ها نیز یکی یکی از سرما یخ می زدند و می مردند. خارپشت ها مجبور بودند برگزینند: یا خارهای دوستان را تحمل کنند و یا نسل شان از روی زمین محو گردد. پس بازگشتندو گردهم آمدند. آموختند که با زخم های کوچکی که از همزیستی بسیار نزدیک با دوستان و اطرافیان به وجود می آید کنار بیایند و زندگی کنند. چون گرمای وجود آنها مهم تر است و این چنین تو...
3 اسفند 1389

گفتگوباخدا

از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر، با اعتماد زمان حال را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو. ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانی که چطور زندگی کنی     انسانها مانند دو نیمه سیب هستند که در جهان هستی پراکنده شده اند،  پس انسان موفق کسی است که بتواند در طول سفر با پیدا کردن نیمه گمشده خود،  وجودش رامانند سیبی کامل، زیبا نماید.   ...
3 اسفند 1389

گفتگوباخدا

از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر، با اعتماد زمان حال را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو. ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانی که چطور زندگی کنی انسانها مانند دو نیمه سیب هستند که در جهان هستی پراکنده شده اند، پس انسان موفق کسی است که بتواند در طول سفر با پیدا کردن نیمه گمشده خود، وجودش رامانند سیبی کامل، زیبا نماید. (افلاطون) doc...
3 اسفند 1389

حرکات موزون هامان جون

هستی مادر پیشرفت های روزبه روزت من و باباروحیرت زده می کنه و هرلحظه هزاران بارخداروبه خاطر وجودنازنینت شکر می گیم حدودیک ماهی می شه تاصدای آهنگی رومیشنوی فوراًبااحساس و هیجان وصف ناپذیری شروع به شادی و رقصیدن و کف زدن میکنی و بانگاه زیبا و زندگی بخشت ازما دعوت می کنی که به تو بپیوندیم و مارووارد دنیای زیبای کودکانه خودمی کنی زیباترین واژه هستی خداراسپاس می گویم که زندگی مارابه وجود پربرکت تو مزین نموده است. ...
3 اسفند 1389

حرکات موزون هامان جون

هستی مادر پیشرفت های روزبه روزت من و باباروحیرت زده می کنه و هرلحظه هزاران بارخداروبه خاطر وجودنازنینت شکر می گیم حدودیک ماهی می شه تاصدای آهنگی رومیشنوی فوراًبااحساس و هیجان وصف ناپذیری شروع به شادی و رقصیدن و کف زدن میکنی و بانگاه زیبا و زندگی بخشت ازما دعوت می کنی که به تو بپیوندیم و مارووارد دنیای زیبای کودکانه خودمی کنی زیباترین واژه هستی خداراسپاس می گویم که زندگی مارابه وجود پربرکت تو مزین نموده است. ...
3 اسفند 1389

کتابخونی

پسل کوچولوی مامان شدیدابه کتاب و کتابخونی علاقه منده تا روزنامه و کتابی می بینه همه روتیکه تیکه می کنه آخه پسلم می خوادفیلسوف بشه خیلی از پاره کردن و صدای خش خش کاغذ لذت می بره اما اینو بگم که از بدو تولدهمواره کتاب براش خوندم و تاکتابهارو می بینه ذوق زده می شه آفلین پسل دانشمند مامان و بابا ...
3 اسفند 1389