روز مادر ...
غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و کلمه ی مادر ، در پهنه گلبرگان سرخ آن او که همچون خون مادر است ، بیرون جهید و خود را در آسمان بیکران آبی سوار بر بال پرنده محبت دید.
آری! به راستی مادر کیست که گیسوانش هم چون گیسوان فرشته طلایی است؟ مادر کیست که زمزمه محبتش لالایی اوست؟
مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را از لابلای صخره ها و از میان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد و با دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد...
مادر آنست که اشکش همچون شبنم بر قلب گلبرگ ، گل عشق است، صدایش هم چون مرغ غزل خوان در طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید بر سبزه زار است و استواریش همچون کوهی بر دل خاک...روزت را ارج می نهم و بوسه میزنم بر جای پایت.
مادر عزیزم
عصاره همه مهربانی ها را گرفتند و از آن مادر را ساختند. شکسپیر
مادر والاترین شاعر،چیره دست ترین نقاش،تردست ترین آهنگساز و ماهر ترین پیکرتراش است. اوشو
هیچ نغمه ای روح پرور تر و د لنشین تر از کلمه مادر وجود ندارد. جبران خلیل جبران
هیچ گلی عطر و رنگ و زیبایی مادر را ندارد. ارنست همینگوی
برای من مادرم با شکوه ترین زنی است که دیده ام. چارلی چاپلین
یک بوسه مادرم مرا نقاش کرد. رافائل
من زنم وبه همان اندازه از هوا سهم می برم که ریه ها ی تو !درد آور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی ,قوسهای بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت می آیند ,تاسف بار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم (سیمین دانشور)
توزن شدی ...نه برای در حسرت ماندن یک بوسه ,برای خلق بوسه ایی از جنس آرامش ,تو زن نشدی که همخواب آدمهای بیخواب شوی ,تو زن شدی که برای خواب کسی رویا شوی ,تو زن نشدی که در تنهاییت حسرت آغوشی عاشقانه را داشته باشی ,زن شدی تا ...آغوشی در تنهایی عشقت باشی .قدر زن بودنت را بدان
این روزها که تمام ابرهای سفید بالای سرم شده اند آوار و ذره ذره روی سرم می ریزند تنها دلخوشیم زن بودن و مادر بودن است..خدایا شکرت برای دلخوشی هایم...