تولد وبلاگ
بنام او که اول و آخر هر چه است ، که هست
آیا می دانید ١٠/ ١١ / ١٣٨٩ نخستین پست "هامان هستی مامان" ثبت شد
به مناسبت سال روز تولد وبلاگ حرف کوتاهی می زنم در مورد حرفهایی که با وجود گذشت یک سال
از به قلم آمدن شان ، حقیقت نهفته در واژگان شان حتی اندکی رنگ نباخته !!
امروز این وبلاگ ١ سالش تموم شد و وارد ٢سالگی شد! یادش بخیر ...شاید فکرشم نمیکردم
این حضور مستمر رو...!
هامانم
شايد تولد اين صفحه ي الكترونيكي كه ارتعاشات قلب من را مي نگارد ،
به همان روزی برمی گردد كه من در انتظار دستي بودم تا یاریم دهد؛
تا پناه گيرم از ويرانه هاي باران خورده !
سلامي كه آن شب برايت زمزمه كردم ، تو ساده تر از سادگي و روان تر از رواني آب
پاسخم دادي ؛ خيلي آسان تر از تبسم بي محو لب خودت . يا ساده تر از گريه هاي
مداوم من . حوب يادم هست كه غريب بودي به اندازه ي خودم .
... و من تو را آشناترين آشنايم يافتم . تو مثل هيچكس نبودي ؛ با همان
نگاه ساده ي کودکانه؛ با همان سكوت خاص ، صدايم كردي ؛ به تو لبحند زدم
و تو لبخند مرا فهميدي .
... بعدها وقتي آواي صدايت در دلم غوغا شد ، ديگر من مبتلا شده بودم .
و دنيا اسم قشنگ تو را در دلم حك كرده بود . آنوقت بود كه تصميم گرفتم
تپش هاي قلبمان ، آسمان آرزوهايمان و پروانگي هايمان را در اين صفحه بنگارم .
...... و شد آنچه را كه مي بيني .
چيزي ندارم بگويم به جز اينكه آرزو كنم تو همیشه شاد باشی
وخندان و بدون دغدغه. حتي اگر اين صفحه نباشد . به اميد آن روز !
و از همه شما دوستای عزیز که تو این یه سال همیشه با ما بودین خیلی ممنونیم و
شماهارو به عنوان دوستای مجازیمون خیلییییییییییییییییییییییییییی دوس داریم
خداوندا .. این منم .. محیا می شوم .. یاد داری .. یاد داری که خود مرا به این راه فرا خواندی ..
یاد داری که شرط رسیدن را طی مسافت سخت خواندی ....
یاد دارم .. یاد دارم که غرق شده ی برکه ی پایاب پوچی ها بودم .. یاد دارم که رسیدن را به دیدن
پوچی ها باخته بودم ..
اما حال .. بیاد می سپارم .... بیاد می سپارم هر آنچه بر من در این مسافت گذشت .. آری ..
یاد می سپارم ، چون گذشته ، نقشه ی راه من است ..