هامانهامان، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

هامان هستی مامان

مراقب پروانه ات باش

1391/3/16 23:43
نویسنده : مامان رزیتا
688 بازدید
اشتراک گذاری
 
 
 
زیبا
 
یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه می کرد.
سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر می رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.
آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد.
پروانه به راحتی از آن خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.
آن شخص بازهم به تماشای پروانه نشست چون انتظار داشت که بالهایش باز و گسترده و محکم شوند و از بدن او محافظت کنند
 
ziba
 
اما چنین اتفاقی نیفتاد!
 
در واقع پروانه بقیه عمرش را می خزید و هرگز نتوانست پرواز کند.
 
چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست این بود که : محدودیت پیله
 
و تلاش برای خروج از سوراخ آن راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه
 
قرار داده بود تا بتواند بعد از خروج از پیله پرواز کند.
 
 
 ziba
اگر خداوند اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم و
 
به اندازه کافی قوی نمی شدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.
 
ziba
 
 
من قدرت خواستم و خداوند مشکلات را برسر راهم قرار داد.
 
من دانایی خواستم و خدا به من مسایلی داد تا حل کنم.
 
من سعادت و ترقی خواستم و خداوند به من تفکر و توان جسمی داد تا کار کنم.
 
من جرات خواستم و خداوند موانعی برایم قرار داد تا بر آنها غلبه کنم.
 
من عشق خواستم و خداوند افرادی را به من نشان داد که نیازمند کمک بودند.
 
من به هر چه خواستم نرسیدم اما به هر آنچه نیاز داشتم دست یافتم .
 
 
 ziba
هامان عزیزم 
 
پس بدون ترس زندگی کن.
ziba
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
17 خرداد 91 11:52
ممنون از مطلب قشنگتون.
مامان پرنیا جون
17 خرداد 91 12:02
بینهایت زیبا بود عکسای پسر نازمون کجاست خانومی
سمانه مامان پارسا جون
17 خرداد 91 18:28
سلام خانومی نبودید دلمون واسه نوشته هاتون تنگ شده بود هامان خوبه؟
مامان نيما
18 خرداد 91 10:08
جملات زيبايي نوشتي من كه لذت بردم
مامان یسنا
18 خرداد 91 18:35
به به!! پس بالاخره از پیله اومدی بیرون دلم تنگ شده بود واست.در کمال نا امیدی وبلاگت رو باز کردم کلی سورپرایز شدم. همیشه پاینده باشی دوست خوبم
مامان ماهان
30 خرداد 91 8:39
مامان رهام
25 مرداد 91 12:21
خیلی قشنگ بود.....ولی چرا از هامان چیزی نمی نویسی و عکساشو نمیزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟